-
وقتی امیدتو از دست میدی برای اینکه درک بشی ... :(
دوشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1394 23:17
-
:(
جمعه 7 آذرماه سال 1393 17:40
You: bebakhshid man yekam halam khoob nis Maryam: man adat kardam You: (sad)
-
حس مرگ
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 14:10
شاید عمرت داره تموم می شه دیگه گلبهی. شاید دیگه وقتشه که گلبهی را خاک کرد. شایدم نه، حالا حالاها عمرت به این دنیا باقیه. نمی خوام الان تصمیم بگیرم، ولی حسه الانم صرفا اینه. به امید روزهای به تر.
-
I see Silence and I see Shouting
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1392 21:51
-
استعمار رفتاری
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1392 20:52
و اوج تنفر من، به تحمیل رفتاریه. وقتی که فکر می شه که یک آدم خاص فکر کنه رفتار خودش درسته. اینم هیچ، بخواهد همه مثل اون رفتار کنن. اینم هیچ، ببینی یک طیف عظیمی از زندگیت را باختی به اون. و اینجاست که درد به اوج می رسه. به قول پسر خالم، به هر حال خودم اجازه دادم بهم تجاوز بشه، هیچ کسی مقصر نیست. و درد الان که حس کنی که...
-
هیچ ایده ای ندارم
شنبه 19 بهمنماه سال 1392 11:25
هیچ ایده ای ندارم که چرا خوب نیستم. هیچ ایده ایم ندارم این لبخند خاص، از کجا اومده. هیچ ایده ای ندارم چرا هی دلم می خواد چشمامو ببندم. ازون موقع هایی هست که نمی دونم باید چی کار کنم، چه جوری ناراحت نباشم. :) خنده داره همه چی.
-
The Fucking Depression
یکشنبه 29 دیماه سال 1392 12:22
-
دلم برا رنگ و لعاب زندگیم تنگ شده
دوشنبه 23 دیماه سال 1392 01:22
-
Shadi Amini
جمعه 6 دیماه سال 1392 00:37
وقتی کسی ناراحته و حرفی نمیزنه نباید مدام ازش پرسید: "چی شده؟" باید خوشحالش کرد.
-
لبخند
سهشنبه 3 دیماه سال 1392 00:58
خیلی آرامش بخشه وقتی لبخند و شادی دوستت را می بینی. نمی دونم چی شد یاد این موضوع افتادم. :-؟؟
-
سگ زینو می ارزه به بونو
جمعه 29 آذرماه سال 1392 11:29
یعنی دیشب با هم اتاقیام رفتیم زینوی دوست داشتنی، و باز ایمان آوردم که سگ زینو می ارزه به بونو. ببین می ارزه ها. هیچ وقت ارزششو پایین نیار که با بونو مقایسش کنی.
-
زندگی
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1392 14:30
و سطوری که پاک می شوند و دوباره نگاشته می شوند. و حرف هایی که فراموش می شوند و به یاد می آیند. و تمام این ها را به دور می اندازی و انگ خودرأیی را بر دوش خود می کشی. می دانی که باورش نداری. و سطور همانطور پاک می شوند و دیگر چیزی باقی نمی ماند و دیگر سکوت تشنج آمیز با قطرات اشک آلوده می شوند. و به هزاران فکر کرده و...
-
Sometimes I Need I
دوشنبه 25 آذرماه سال 1392 00:35
یک موقع هایی آدم باید تمام سعیشو بکنه که خودش باشه. و خودش بمونه، همون خوب خوش بین، همونی که همه چیو خوب نگه می داره و ناامید نمی شه و به زندگیش ادامه می ده. نه به خاطر بقیه. بلکه به خاطر خودش. خودت بمون بهنام. من به خودت نیاز دارم. برای بقیه زندگیم. برای همیشه. خوب بمون، با امید. امیدم داره میاد ...
-
I'm sure
سهشنبه 19 آذرماه سال 1392 23:30
I'm almost sure that never ever you should prevent friendship.
-
Don't
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 16:02
Don't make me cry. Don't make me sad.
-
تولد
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1392 11:31
قرار بود تو ایمیل رسمی تولد، شما دو تا هم باشید. البته الانم هستید ولی تو ذهنم. وقتی فکر می کنم، می ترسم که این که حس شه که به نظرت احترام نگذاشتم. به همین خاطر هم جرأت چنین کاری را نکردم. به هر حال، اینجا جایی که حرفای دلم را می زنم، این جا حق دارم دعوت کنمتون. می خواستم بگم که تو و زهرا هم دعوتید. اول لیستم بودید....
-
تولد
سهشنبه 5 آذرماه سال 1392 00:47
با اصرار صهبا مثله اینکه می خوام تولد بگیرم. kamyar, yassin sahba, rahmtin mahya:-", zahra? sara?, hessam? golsana?, mahdi? maryam, zeinab farnaz? ali, hamed atie, mina roxana shamim sadjad? maryam, negar, afsoon, negar
-
Ignored
دوشنبه 4 آذرماه سال 1392 20:01
سلام که خوبه. آدم به دشمناش هم سلام می کنه. حال و احوال پرسی هم هیچ عیبی نداره. اصلا. اوکی بودنم همین طور. والا عیبی نداره، خود آدمم اینجوری خوشحال تره. ما که سردر نمی یاریم.
-
هویج
جمعه 1 آذرماه سال 1392 23:17
اندر احوالات هویج همین بس، که یک کیلو شو اگه پشت سرهم بخوری، مغزت که فکر میکنی چماله شده، باز می شه و احساس میکنی به کار افتاده.
-
خیلی ظلمه
پنجشنبه 30 آبانماه سال 1392 20:21
ای خانمی که نمی دونم هنوز اینجا را می خونی یا نه. نمی دونم گذرت این ورا می یوفته یا نه. ای دوستی که گفتی بهت بگم خانم. همه ی اینا درداش یک طرف. تنهایی هاش یک طرف. ولی این دردم یک طرف که به من به دید آدمی نگاه شه که رفیقشه دور زده رفته با یکی دیگه دوست شده. این درد داره که به من مثل صدف نگاه بشه. و تنها خودم شاهدم که...
-
الان قدر رامتین را می دونم
یکشنبه 19 آبانماه سال 1392 20:55
تازه کم کم واقعیت های زندگی را می فهمم. بعد اینا همه مدت. زور داره نزدیک ترین دوست آدم در داخل کشور و نزدیک ترین دوست آدم در خارج کشور در عرض چند روز یک حرف را به آدم بزنند. بگن خبریه؟ دوست دختر؟ رسمی؟ یعنی چی. الان می فهمم که به رامتین پی.ام می دم، می گه از چند نفر پرسیدم بهنام چه خبر؟ محیا چه خبر؟ منم هیچی نمی گم....
-
و دیگر تقویم همدیگر را هم نمیبینیم
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1392 18:48
هنوز باورم نمیشه به این سمت داره پیش می ره.
-
fek konam intori doos nabashim behtare 9:48 PM
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1392 00:16
-
الانه که آدم میفهمه
سهشنبه 14 آبانماه سال 1392 23:24
الاناست که آدم میفهمه چی به چیه. که هیچ کسی که بهش بشه گفت، نداشته باشی. اصلا داشته باشی چنین آدمی، چی بهش بگی، چجوری بگی؟ آدم شکه میشه آدمایی که بزرگن برات، به خاطر چیزای کوچک خودشونه کوچیک میبینن. دنیا جای عجیبه. خیلی عجیب.
-
پسرانهتر از دخترانه
جمعه 29 شهریورماه سال 1392 21:11
و درک میشود زمانی را که فکر میکنی اگر اهمیت داشتی پس چرا آخر صف، قرار گرفتی. چرا نوبتت آخر همه است. حتی آخرتر از غریبهها. و اینگونه است که دیگر به زمین و زمان و تمام موجودات و حرفهایشان بیاعتماد میشوی. باز یادت میرود و اعتماد میکنی. ظاهرا بر میگردد به ENFJ بودنت. همهی اینها را دخترانهات میفهمد و...
-
سخنی در ورای سکوت
جمعه 29 شهریورماه سال 1392 01:00
و انسان، گم شدهی آشنای خود را در لبان غریبهها میجوید. پیدا نمیشود. سعی در پیدا کردن شباهتها میکند. کم پیدا میشود. لبان خشکیده را نگاه میکند. رمقی نیست. درک نمیشود. عجیب است. از تعداد زیادی جمله، تنها جملات کمی گفته میشود و از آن، تعداد کمتری درک میشود، و از آن کمترها تک توک هم حسی ایجاد میشود. به خاطر...
-
نزدیک دور
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1392 17:01
اگر تو زندگی آدمای اطرافت را بخوای دسته بندی کنی، میتونی آنها را به ۴ دسته تقسیم کنی. اونم بر اساس دو معیار، اینکه چه قدر تو ذهنت بهت نزدیکند و اینکه بیرون از ذهنت چه قدر بهت نزدیکند. پس با این اوصاف یک دسته میشه دور دور. این دسته یکی از بهترین دستههاست. چون اصلا دغدغه نداری در موردشون. البته جای انکار نداره که...
-
روزهای سخت
شنبه 19 مردادماه سال 1392 23:22
روزهای خیلی سختی است، نه به خاطر اینکه این هفته کلی کار دارم. نه. به این خاطر که امروز حرف های سختی رد و بدل شد. روزی بود که توروی مادرم وایسادم، بهش گفتم به اینا اعتقاد ندارم. روز سختی بود، آدما صریح تو روی هم!! یاد حرف یک دوستی در مورد مادرش افتادم، می گفت مادرش می گفت با اینکه قبلا خیلی با مادرش مشکل داشته، ولی...
-
تنها
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 22:26
و من به این فکر می کنم، عشق چگونه محو می شود و جای خود را به تنفر می دهد. و من به این فکر می کنم، تنفر چگونه محو می شود و جای خود را به عشق می دهد. و من به این فکر می کنم، که دیگر راهی نیست، کاری نمی توان کرد، نمی توان تحمل کرد. و من به این فکر می کنم، کار به جایی می رسد که سکوت بهتر از سخن گفتن است. و من به این فکر...
-
حرف
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 22:22
گاهی چیزهایی می نویسی بعد پاک می کنی هیچ کس، هیچ یک از حرف های تو را نمی خواند اما تو تمام حرف هایت را گفته ای