گلبهی

و یک دنیا خاطره ...

گلبهی

و یک دنیا خاطره ...

خیلی ظلمه

ای خانمی که نمی دونم هنوز اینجا را می خونی یا نه.

نمی دونم گذرت این ورا می یوفته یا نه.

ای دوستی که گفتی بهت بگم خانم.

همه ی اینا درداش یک طرف.

تنهایی هاش یک طرف.

ولی این دردم یک طرف که به من به دید آدمی نگاه شه که رفیقشه دور زده رفته با یکی دیگه دوست شده.

این درد داره که به من مثل صدف نگاه بشه.

و تنها خودم شاهدم که چقدر با این جدایی مخالف بودم.

و خودم شاهدم هدفم چی بوده.

و خودم شاهدم اگر دم نیاوردم چون گفتی من تصمیمم عوض نمی شه و کاری بود که باید می کردیم.

و خودم شاهدم.

و درد سراسر وجودم را فرا می گیره.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد