گلبهی

و یک دنیا خاطره ...

گلبهی

و یک دنیا خاطره ...

تولد

قرار بود تو ایمیل رسمی تولد، شما دو تا هم باشید. البته الانم هستید ولی تو ذهنم.

وقتی فکر می کنم، می ترسم که این که حس شه که به نظرت احترام نگذاشتم. به همین خاطر هم جرأت چنین کاری را نکردم. به هر حال، اینجا جایی که حرفای دلم را می زنم، این جا حق دارم دعوت کنمتون.

می خواستم بگم که تو و زهرا هم دعوتید. اول لیستم بودید. خوشحال می شم اگه بیایید.

دوشنبه شب به صرف شام و کیک. اگه قرار شد بیاید بهم بگید. خوشحال می شم.

همین.

خوب باشید همیشه.

تولد

با اصرار صهبا مثله اینکه می خوام  تولد بگیرم.


kamyar, yassin
sahba, rahmtin
mahya:-", zahra?
sara?, hessam?
golsana?, mahdi?
maryam, zeinab
farnaz?
ali, hamed
atie, mina
roxana
shamim
sadjad?
maryam, negar, afsoon, negar

Ignored

سلام که خوبه.
آدم به دشمناش هم سلام می کنه.
حال و احوال پرسی هم هیچ عیبی نداره.
اصلا.

اوکی بودنم همین طور.

والا عیبی نداره، خود آدمم اینجوری خوشحال تره.

ما که سردر نمی یاریم.


هویج

اندر احوالات هویج همین بس، که یک کیلو شو اگه پشت سرهم بخوری، مغزت که فکر می‌کنی چماله شده، باز می شه و احساس می‌کنی به کار افتاده.

خیلی ظلمه

ای خانمی که نمی دونم هنوز اینجا را می خونی یا نه.

نمی دونم گذرت این ورا می یوفته یا نه.

ای دوستی که گفتی بهت بگم خانم.

همه ی اینا درداش یک طرف.

تنهایی هاش یک طرف.

ولی این دردم یک طرف که به من به دید آدمی نگاه شه که رفیقشه دور زده رفته با یکی دیگه دوست شده.

این درد داره که به من مثل صدف نگاه بشه.

و تنها خودم شاهدم که چقدر با این جدایی مخالف بودم.

و خودم شاهدم هدفم چی بوده.

و خودم شاهدم اگر دم نیاوردم چون گفتی من تصمیمم عوض نمی شه و کاری بود که باید می کردیم.

و خودم شاهدم.

و درد سراسر وجودم را فرا می گیره.