تو زندگیم دو وقت خاصه، که دلم ازش به درد می یاد.
یکی وقتی که از خودم کاری سر بزنه، که اشتباه باشه،
یکی وقتی که یکی که خیلی دوستش دارم کاری سر بزنه، که اشتباه باشه.
اخه چرا بهنام؟ چرا الهام؟
من که راهی بلد نیستم،
جز اینکه دلم بگیره، غصه بخورم، قهر کنم، ساکت شم، برم تو اتاق.
من که راهی بلد نیستم،
جز اینکه برم، نارشو بکشم، با غرور نداشته، جواب نگرفته، برگردم تو اتاق.
من که راهی بلد نیستم.
الان آرومم، ولی وقتی که عصبی می شم دلم برای اطرافیام می سوزه.
چی می کشن.
...