گلبهی

و یک دنیا خاطره ...

گلبهی

و یک دنیا خاطره ...

سرما خوردگی

آنگاه که بدنم به لرزه می افتد، یاد تنهایی می افتم، و

آنگاه که از تب، سرخ می شوم، به چاقوی در دستانم، و

آنگاه که مسکن می خورم، به یاد من نه منم می افتم، و

آنگاه که بیدار می شوم، به پشیمانی و دلداری.


و زندگی من به این سان می گذرد،

گریزی نیست برین تنهایی خود ساخته و خود باخته.

نظرات 1 + ارسال نظر
قاف جمعه 21 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:15 ب.ظ

گل بهی
تنت سلامت
فک نکن همینجوریِ
کی با فرتوتی و طا بیایم عیادت ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد