گلبهی

و یک دنیا خاطره ...

گلبهی

و یک دنیا خاطره ...

همایش بزرگ

وای، بلاخره دوست تاندمیم را دیدم.

آدم بعضی موقع ها می مونه تو کاراین دنیا.

ساعت ۱ رسوندنم سالن اجلاس.

با یک پک ساعت ۳ زدم از سالن بیرون.

یک تکشو به بزرگ هدیه دادم.

بقیه ی پک رو تو تاکسی جاگذاشتم.

الان ۶ صبح،

پاشدم، تازه یادم اومده کارتم تو همون پکه بود.

یعنی کلی برنامه ریزی برای ۳ روز که در حد ۲ ساعت خلاصه شد.

ولی می ارزید، نه؟

کی فکرشو می کرد، اینجوری شه؟

`

نظرات 5 + ارسال نظر
قاف پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:48 ب.ظ

میارزید به اون چندتا پٌکی که توی قهوه خونه زدیم ها ... :دی

طا جمعه 14 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:48 ق.ظ

آ .. :دی

golbehi جمعه 21 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 04:19 ب.ظ

از تاکسی رانی زنگ زدن،
می گن بیا ُپکتو بگیر ...

قاف جمعه 21 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:10 ب.ظ

باور نکردنی ... چه مسئولانه !

بمب شنبه 22 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:19 ب.ظ

اوهوم، به قول معروف " مگه سوییسه؟ "

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد