گلبهی

و یک دنیا خاطره ...

گلبهی

و یک دنیا خاطره ...

خیانت

کاشکی دیگه امروزو یادت نره.

کاشکی ...




من از بیگانگان هرگز ننالم

که با من هر چه کرد آن آشنا کرد


نظرات 2 + ارسال نظر
بمب جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:21 ق.ظ

کامو ها را جمع کنی کنار هم شاید بشود کاموا، شاید

بیگانه ای که شال گردن کاموا می بافد در پیری
کنار شومینه
روی همان صندلی ها که تاب تاب می خورد
شاید امروز یادش رفته

.. بیگانه ای که امروز را نمی داند
نگران..

همان جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:22 ق.ظ

شاعر که شعر را گفت
بعد
دل همه ی آشناهاش نلرزید؟

جایی نوشتم که, اونی که منظورمه نمی دونه وجود داره،
نوشتم که منی که دو روز دیگه حتی یادم نیست،
یادم بمونه.
یادم نمونه،
یاده وبلاگم که بمونه،
یاده وبلاگم هم نمونه،
دلیل نمی شد من ننویسم،
کار دیگه ای از دستم بر می یومد؟ (نم-نم)


... دلم خوشه هنوز آشناهایی هستند،
... دلم خوشه هنوز کسی هست حرف دلمو بخونه،
... دلم خوشه هنوز چند تا دوست برام مونده، که تو تنهایی باهاشون درد و دل کنم،
... دلم خوشه که این جا را دارم، قبلنا تو دفترم می نوشتم، تنها تر بودم،
... دلم خوشه ...
آرامش ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد