گلبهی

و یک دنیا خاطره ...

گلبهی

و یک دنیا خاطره ...

تنهایی

آدم تنهایش را دوست داره.

ساعت ۹ شبه. هیچکی اینجا نیست. هیچکی حتی اتاق بقلی نیست.
آدم فکر می‌کنه، می‌تونه دیگه بهنام نباشه که دیگه سوء تفاهم پیش نیاد برای کسی.
آدم فکر می‌کنه، می‌تونه دیگه بهنام نباشه که بقیه اونو حرزه نبینن.
آدم فکر می‌کنه، تنها باشه که دیگه مشکلی نداشته باشه.
آدم فکر می‌کنه، که دیگه فکر نمی‌کنه.
آدم فکر می‌کنه، نمی‌تونه.

آدم فکر می‌کنه، ولش کن.


امتحان امروز آسونِ سخت بود.
اینکه من کلی خودمو می‌بازم که چرا یکی از سوال‌ها را حل نکردم،

در صورتی که بقیه با خنده می‌گن معلوم بود حل بشو نیست،

خوده بهنامه.


آلبوم بچگیمو خیلی دوست دارم.
اون زمون یادمه خیلی تو آینه خودمو نگاه می‌کردم، هیچی نمی‌دیدم،

هر کی رو می‌دیدیم یک چیزی به ذهنم می‌رسید،

الان دیگه اون قیافه را نمی‌بینیم.

این بهنام کم کم یک چیزایی توش پیدا می‌شه،
خستگی. شاید لحظه ایه، شاید مختص امروزه.


نمی‌دونم چرا جواب پیامک رکسانا رو نمی‌دم، یک جورایی دارم تفره می‌رم!!

نمی‌دونم چرا دارم می‌نویسم، یک جورایی دارم وقت می‌گذرونم.

نوشمک

کی می دونه، چی توی این دل می گذره،

کی چی می دونه یک موقع برای کسی که اصلا نمی دونه نگران می شم،

فقط به این خاطر که من دوستشم شاید اون نیس، شایدم هست،

شاید نمی دونه که من انقدر دوستم، من خودم هم نمی دونم.

من اونقدر نگرانم که دارم بال بال می رنم، کی می دونه !!!!


ما آدما لیاقت خوبی نداریم. خوبی کنیم هزار تا انگ بهمون می زنن.

شایدم من دیگه برام مهم نباشه، آزاد ادامه بدم، برای خودم زندگی کنم.

شاید اینقدر دل چرکین بشم، که نتونم دیگه مثل قبل باشم، کارام با مصلحت اندیشی خراب شن.


امروز یکی بهم می گه خودت نباش،

اینجوری که با آدما برخورد می کنی،

جور دیگه برداشت می شه.


بعید می دونم جز خودم که روزی چند بار اینجا رو چک می کنه،

که ببینه پستی گذاشته، کسی دیگه اینجا رو چک کنه،

اینام برای خودم می گذارم، دفتر یادداشتمه.

مردی

ما که از مردی مردیم لااقل تو زن باش ... .

یه کم از اون عطر غیرتت رو ما هم بپاش ...


خاطره

بعضی مواقع، آدم حس می کنه کاراش شده مثل یک آدم دیگه. مثل یک شرایط گذشته.

حالا من حس رض بودن می کنم، فکر می کنم کارام شده مثل اون.

:-؟؟


Sometimes you fell down from nowhere and for nothing.