گلبهی

و یک دنیا خاطره ...

گلبهی

و یک دنیا خاطره ...

مارتینی

اینکه بقیه فکر می‌کنن، من جوش ردنم احمقانس احمقانس.
کسی که صبح از دوستیش کلی حس خوب داشتم،
الان بهم می‌گه، تو خیلی احمقی و من خیلی احمقم که سریع به هم می‌ریزیم که رامتین اینجوری بهم گفت.

من نمی‌خواستم اینقدر احمق باشم.
دلم turn-off می‌خواد.

باورم نمیشه

آدم میمونه، همه که دارن می‌رن، ۱۶ خرداد، ۲ تا هم اتاقیامم دارند می‌رن خونه هاشون،
یعنی چه قدر زود این ۴ سال تموم شد.
آدم دلش می‌گیره.
کاشکی بازم دور هم جمع می‌شدیم.
کاشکی می‌شد تا آخر عمر همین جا بمونیم.
هی ی ی.

می نویسم تا بماند بر سنگ قبر زندگی

شاخه گلی،

مزین به شبنم هایی از جنس اشک

و بویی از جنس تازگی

به دوستی که 6 روز بیشتر چشم به این دنیا نداشت.

خداحافظ

حقیقت ۳

حس تنفر خاصی دارم، به خاطر چیزایی که می‌شنوم.

حماقت تا کی.

حقیقت 2

نمی‌دونم شما چه جور آدمی هستید. ولی خوب خودمو می‌شناسم. می‌دونید، من آدمیم که بعضی موقع‌ها آنقدر حساس می‌شه که کوچک‌ترین حرف یا نگاه معناداری وجودشو به باد می‌ده. از آدم‌های بی‌فکری که یک موقع‌هایی با یک آدم جوری رفتار می‌کنن که فکر می‌کنن شرایط بر عکس نمی‌شه، متنفرم، حتی اگه اون آدم خودم باشم.