گلبهی

و یک دنیا خاطره ...

گلبهی

و یک دنیا خاطره ...

سخنی در ورای سکوت

و انسان، گم شده‌ی آشنای خود را در لبان غریبه‌ها می‌جوید. پیدا نمی‌شود. سعی در پیدا کردن شباهت‌ها می‌کند. کم پیدا می‌شود. لبان خشکیده را نگاه می‌کند. رمقی نیست. درک نمی‌شود. عجیب است. از تعداد زیادی جمله، تنها جملات کمی گفته می‌شود و از آن، تعداد کمتری درک می‌شود، و از آن کمتر‌ها تک توک هم حسی ایجاد می‌شود. به خاطر همین تک توک‌ها ذوق‌ها که نمی‌شود. همه‌ی این‌ها خلا آن گم شده است. شاید. همه‌ی این‌ها از بعد شخصیتی ENFJ بر می‌یاد.

و اینک آن صدای آشنا را می‌شنود و می‌شنود که چه قدر در تک تک جملاتش، واژه‌هایش، مکث‌هایش، سکوتش معنی و تفاهم نهفته است. در تک تک حرف‌هایش هزاران جمله‌ خاطره نهفته است. این‌ها نهالی 2 ساله است. ‌ای کاش که به خشکی نمی‌گرایید این نهال. و صد افسوس که بذر سکوت مدتی است، قصد ریشه ی این نهال را کرده است و مرا دیگر نای سخن نیست.
برای امشب بس است.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد