باران تابستانی


امروز از صبح  مشغول پرت کردن حواسم هستم.تا الان که موفق نبوده ام.یک سرم پای کامپیوتر است و یک سرم توی آشپزخانه .تمرکز ندارم .چند بار یک شماره سریال را وارد می کنم تا مطمئن شوم درست است.هی تاریخ ها را اشتباه می نویسم.اما نه کار و نه آشپزی نمی گذارد یادم برود که تو ساعت 9 شب وقت دکتر داری.که نکند دکتر بگوید نیاز به عمل جراحی ست و ...من می ترسم و نگرانم.

فکر می کنم به این سال های اخیر که چه کم حواسم به تو بوده چه همه در حاشیه گذاشتم ت چه کم قدر تو را دانسته ام. بس که خیالم از بابت داشتنت راحت بوده ؛بس که همیشه هر وقت خواسته ام بوده ای تمام و کمال و همیشه مهربان.

شاید این قانون نانوشته همه انسانهاست که قدر آدم هایشان را وقتی می دانند که فکر میکنند ممکن است از دستش بدهند .حالا اما تنها چیزی که برایم مهم است سلامتی توست . اصلا همین که تو هستی خوب است. بودنت به تنهایی یعنی من خوشبختم  یعنی باقی اتفاقات و مسائل ریز درشت حواشی زندگی است و بد و خوبش می گذرد و تمام می شود.

کاش ببخشی ام که گاهی این خوشبختی را فراموش میکنم .


۱۳۹۲/۰۴/۰۴ | 17:12 | ندا | |
Design By : mihantheme.com