باران تابستانی


آدم ها زخم می زنند . اذیت می کنند و نگران دل ما نیستند که چه زود می شکند . اگر این آدم از عزیزترین هایت باشد که اوضاعت بدتر است که اصلا فقط از آدم های عزیز می شود اینگونه رنجید.

این جور وقت هاست که دوست داری هیچ کس را نبینی ، هیچ جا نباشی ، فاصله بگیری...گوشی ات را خاموش می کنی به غار تنهاییت پناه می بری تا در تنهایی زخم هایت را بلیسی. کتاب می خوانی،تنها...فیلم میبینی،تنها...می نویسی،تنها...

بعد که آن لبخند همیشگی روی لبهایت برگشت،احساس کردی دوباره می توانی به روی آدم هایت بخندی و دلتنگی توانست غلبه کند بر آزردگی...از غارت بیرون می آیی.

گاهی باید رفت از آدم ها تا بتوان دوباره برگشت به آنها.


۱۳۹۲/۰۲/۱۴ | 12:5 | ندا | |
Design By : mihantheme.com