قبل ترها...یعنی خیلی قبل ترها (ده دوازده سال پیش) رفتن ها خیلی آسان بود،همین جدایی یک رابطه ی دو نفره که این روزها بهش می گویند فابریک را عرض می کنم...قبل ترها فقط یک نوع از رابطه ی با جنس مخالف شناخته شده بود و آن هم رابطه ی عاطفی منتهی به وصال بود، ب بسم الله را که می گفتند تا اسم بچه شان برنامه ریزی می شد،یک امیدی برای باهم بودن بود...نه مثل این روزها که روابط کاملا طبقه بندی شده است:فاب فرند،سوشال فرند،داداشی،هم کلاسی،هم بازی بچگی،با عرض معذرت سکس پارتنر و هزار دسته ی دیگر از رابطه،که نوع فاب فرندش-نقش اول بازی-از همان اول کار با جمله ی "قصدم ازدواج نیست،برای ازدواج فعلا زوده،هر وقن خواستی ازدواج کن نمی خوام مانع خوشبختیت بشم" شروع می کند،اصلا مبنا این است که همه ی سعی شان را برای ایجاد علاقه بگذارند وسط و آخرش از این علاقه ی ایجاد شده بترسند!

قبل ترها بعد از چند وقت آشنایی یا حتا چند سال باهم بودن،قضیه یا می رسید به ازدواج آن هم یا کاملا بی دردسر یا آنکه با پافشاری طرفین چون مرد بود و قولش،یا آنکه این وسط یکی شان سقط می شد یا می رفت سربازی و وقتی برمیگشت معشوقه اش را مزدوج می دید،یا...یا به هزار دلیل دیگر جدایی نازل می شد آن وقت بعد از یک شکست بزرگ همـــــــــــــــــــــــه چیز تمام میشد انگار نه خوانی رفته نه خوانی آمده...

قبل ترها شکست ها،دل شکستگی ها فقط یک بار بود،یک بار برای همیشه،وقتی رابطه تمام میشد از ریشه تمام می شد،شکست واقعا شکست بود انگار یک جور الزام به عاشق شدن...حتا اگر آن حس عشق واقعی نبود...

قبل ترها ارتباط گرفتن ها یا نامه ای بود یا خانه ای...تماس ها منزل به منزل بود یا کیوسک به منزل،نشانه می گذاشتند،رمز داشتند،که اگر توی آن ساعت پسره زنگ زد و دختره نمی توانست حرف بزند فوتی چیزی کند یا...نمی دانم...تلفن منزل شاید تنها راه ارتباط مجازی بود...جدایی که می آمد وسط کار این زنگ زدن هم تمام می شد شاید چندسال بعد دختره می فهمید که عشقش عاشق یکی دیگر است چندسال بعد که همه ی حس ها فنا شده بود...

این روزها اما...از همان اول مبنا آنقدرها هم که تظاهر می کنند عشق نیست،مخ زدن است...مخ هم را نه توی کوچه خیابان که در هوا می زنند،یک فضای خاص کاملا مجازی،قبل ترها اول همدیگر را میدیند بعدا همان اندک فضای غیر حقیقی تلفن می آمد وسط اما حالا اول فضا مجازیست.در همان فضا عاشق می شوند خارج از فضا قرار می گذارند و باز در همان فضا شکست می خورند!

شکست می خوریم در فضای مجازی...یا فکر می کرده ایم عاشق هستیم یا فکر می کرده ایم نیستیم و زرنگیم و ادای عاشق ها را در آورده ایم...ولی ته جفتش شکست می خوریم...

شکست مان فقط برای یکبار نیست،ما روزها...نه!هر روز شکست می خوریم...رابطه گرچه مجازی،ولی گسترده است،هزارتا سایت اجتماعی را عضویم که توی هر هزارتا با این یارو فرند بوده ایم،یک شب تا صبح را گریه می کنیم و درست وقتی به این نتیجه می رسیم که این جدایی به نفعمان بود و نرم نرمک حس تنفر می آید وسط،فردای همان روز status جدیدش را درface book میبینیم و همراه با جگر سوختگی به این فکر میکنیم که مخاطبش کیست،چندتا جنس مخالف آن را like کرده اند،نکند یکی شان جایگزین من شود...بعد از هزاربار کلنجار رفتن آخر سر طرف را blockمی کنیم،البته اگر خودمان را deactive نکنیم(شیوه ی دخترانه در جذب دوباره ی پسر،برای کنجکاو کردن پسرها از حال و احوال و اجبار به تماس...که در اغلب مواقع زهی خیال باطل است!)...
می رویم viber...روی اسم طرف کیلیک می کنیم و همین طور زل می زنیم به عکسش،هی onlineاست،هی توی دلمان شور می زند،هی می گوییم نکند دارد با معشوقه ی جدیدش حرف می زند...خارج می شویم!
می رویم we chat...یک بار دیگر به voiceهایی که ازش داریم گوش می دهیم و تند تند قربان صدقه ی صدای خاصش می ریم...بعد از کلی دو دو تا چارتا کردن block را ترجیح میدهیم...
می رویمwhatsapp...از بین همه ی statusها روی status او کلیلک می کنیم و صدبار می خوانیمش... و در تلاش برای پیدا کردن یک کلمه یا یک جمله مبنی بر دلتنگی یا پشیمانی اش هستیم...آخر هم...block!...ما بقی برنامه های اجتماعی را هم...line,tango,go smsو...

نهایتا یک هفته بعد در اثر یک تنش روحی همه را unblock میکنیم...
statusجدیدش در whatsappمبنی بر داشتن رابطه ی دونفره ی جدید است،viberدائم الon است،در we chat هی قربان صدقه ی یکی میرود و ... و بعد از بازدید از همه ی این ها دوباره شکست می خوریم و در خوشبینانه ترین حالت-اگر خر نشویم(احساساتی!)و باب حرف زدن با طرف را باز نکنیم و بعد از ضایع شدن دوباره پشیمان برگردیم سر جای اول- او را block می کنیم...و این روند هم چنان ادامه دارد!

+  فهیمه