نداشتنت کم نیست.عقده شده برایم.دوست داشتم می بودی و هوایم را داشتی مثل بابای خوبمان.ولی میدانی چی است برادر داشتن مزه اش چیز دیگری است.مثلا بردار دوقلویم بودی!رویم غیرت برادرانه داشتی.می دانی من خیلی چیز های نگران کننده را از مامان و بابا پنهان میکنم؟مثلا اینکه فلان هم کلاسی پسرم آرامش را ازم گرفته .با مثلا وقتی فلان استاد مرد ام زل میزد توی چشمای من و میگوید اتفاقا به استایلت هم میخوره رزمی کار باشی می بودی و فک اش را پایین می آوردی کاری که خودم بارها خواسته ام انجامش بدهم.یا مثلا وقتی پشت رل نشسته ام و مردک معتاد به خودش اجازه میدهد چون یک دخترم دهانش را باز کند و چیزی بارم کند جلویش دربیایی کاری که خودم هیچوقت نتوانسته ام انجامش بدهم.می دانم هیچوقت شخصییت اجازه نمیداد از این کار ها بکنی اما همین که می بود دلم قرص بود به داشتنت.می دانی چی است این روزها که بزرگتر شده ام و مجبورم روی پاهای خودم بایستم نداشتنت بیشتر حس میشود.اگر می بودی بابای خوبم مجبور نبود بخاطر تنهایی ام سر کلاس فلان استاد مرد ساعت 3 ظهر از خوابش بزند و بیاید سر کلاس که من تنها نباشم.گاهی اوقات که بابا مجبور می شود با من بیاید تا من کارهایم را انجام بدهم کلی شرمنده اش میشوم.درست است که من هرچقد مرد هم باشم خودم  و از پس کارهایم بر بیایم باز هم مامان و بابا می گویند من یک دخترم و نگرانند اگر می بودی کنارم از نگرانی مامان و بابا هم کمتر میشد.کاش می بودی باهام درد و دل میکردی.مشورت میکردی.کمکم میکردی.حرف هایی رو که بابات نگران نشدن مامان و بابا نمی شود بهشون بزنم با تو در میان میگذاشتم بعد تو راهنماییم میکردی.میدانم تو اگر می بودی مثل بابای خوبمان منطقی می بودی.مهربان می بودی.خوب می بودی.مغرور می بودی.غیرتت بجا می بود. شاید هم  یکی لنگه ی خودم می بودی.یکی مثل خودم که نبودنت حس شود.فکر کن مثلا من و تو دوتایی تمام خانه را روی سرمان میگذاشتیم.اذیت میکردیم.مثلا توپ را میزدیم پنجره ی خانه ی صمدآقا اینا و شیشه میشکست بعد .اصلا برایم عقده  شده فوتبال بازی کردن توی حیاط با صدای بلند .وقتی  الآن خیلی رسمی با علیرضا و نازنین فوتبال باری میکنم آن هم توی اتاق 3در4.یا حتی توی فلان سالن  که فوتسال بازی میکنم یا اصلا بازی های بارسا رو باهم میدیدم وقتی مسی گل میزد کف دستامونو به شادی بهم میزدیم.یا سر بازی چلسی و منچستر شرط می بستیم.یا مثلا می آمدی می پرسیدی امروز کدووم پیرهنمو بپوشم ؟! مدل موهام چ جوری بزنم؟ته ریش بزارم یا ریشامو بزنم؟کدووم کیفمو ببرم؟و من میگفتم خودت را ژیگولو نکن که بدم میاد .هرچند میدانم که خودت هم ژیگولو نمی بودی آخر تو هم پسر بابا می بودی دیگر.می آمدی میگفتی من گره ی کراواتت را برایت ببندم  یا بخواهی موهایم را تو  اتو کنی یا ماشینم را تو ببری بنزین بزنی.باهام درس بخوانی .دلم که میگرفت تنها تو بودی که می فهمیدی چ مرگم است چیزی که هیچوقت نیلوفر و نازنین نمیفهمن. یا اصلا کاش موتور داشتی .سوارم میکردی ترک موتورت و می رفتیم کلی موتور سواری.دلم یا دلت که میگرفت میرفتیم فالوده میخوردیم بعد هم میرفتیم موتور سواری یا پیاده روی.یا اصلا تو هم مثل داداشای سارا رزمی کار می بودی.  یا یک مهندس با اراده .خیلی چیزهای دیگر است که دارد خیلی رسمی عقده میشود.من همیشه خواستم یک مرد باشم  هم خودم بودم هم برادر نداشته برای خودم. برادر نداشته ام کمبود محبت برادرانه کم نیست.اگر من مثل یه مرد بعد از مامان و بابا پشت نازی وایسادم بخاطر اینه که اون کمبود برادرش را حس نکند البته که من هم خواهرم برایش هم برادر.می دانی این حرف های بغض شده توی گلویم از کجا شروع شد وقتی  دیشب عکسای کیمیا و برادرش رو دیدم هوس کردم تو هم می بودی.


+ ولی ما تازه عروسی کردیمِ مرا در پاراگراف آبی بخوانید.

+ ندآ